معاونت پژوهش حوزه علمیه الزهراء سلام الله علیها ارومیه

  • خانه 
  • تماس  
  • ورود 

جز در این خانه،خانه ای ندارم

15 تیر 1396 توسط پژوهش حوزه علمیه الزهراء (س) ارومیه


?? داستان کوتاه پند آموز

? ﻋﺎﺭﻓﯽ ﮐﻪ ﺩﺭ ﻣﺴﯿﺮ ﻣﺴﺎﻓﺮﺕ، ﻭﺍﺭﺩ ﺷﻬﺮﯼ ﺷﺪ، مےﮔﻮﻳﺪ: ﺩﯾﺪﻡ ﺑﭽﻪﻫﺎﯼ ﺷﻬﺮ، ﻣﺸﻐﻮﻝ ﺑﺎﺯﯼ ﻫﺴﺘﻨﺪ…
ﺑﺎ ﺧﻮﺩﻡ ﮔﻔﺘﻢ: ﺍﯾﻦ ﺑﺎﺯﯼِ ﺑﭽﻪﻫﺎ ﺣﮑﻤﺘﯽ ﺩﺍﺭﺩ. ﺗﺎ ﻏﺮﻭﺏ ﺍﯾﺴﺘﺎﺩﻡ، ﻏﺮﻭﺏ ﯾﮑﯽﯾﮑﯽ ﺑﭽﻪﻫﺎ ﺭﻓﺘﻨﺪ

? ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺑﭽﻪﻫﺎ ﺧﺎﻧﻪﺷﺎﻥ ﻧﺰﺩﯾﮏ ﻣﯿﺪﺍﻥ ﺑﻮﺩ، ﺩﺭِ ﺧﺎﻧﻪ ﺭﺍ ﺯﺩ: ﻣﺎﺩﺭ، ﻣﻨﻢ ﺩﺭ ﺭﺍﺑﺎﺯ ﮐﻦ!
ﻣﺎﺩﺭ: ﺑﺎﺯ ﻧﻤﯽﮐﻨﻢ!
ﭼﺮﺍ ﻣﺎﺩﺭ؟!
ﭼﻮﻥ ﮐﻪ ﻫﺮ ﺷﺐ ﺩﯾﺮ ﻣﯿﺎﯼ ﺧﺎﻧﻪ، ﺑﺎ ﻟﺒﺎﺱﻫﺎﯼ ﮐﺜﯿﻒ ﻭ ﭘﺎﺭﻩ ﮐﻪ ﻫﯽ ﺑﺎﯾﺪ ﺑﺸﻮﺭﻡ ﻭ ﺑﺪﻭﺯﻡ،
ﻣﻦ ﺧﺴﺘﻪ ﺷﺪﻡ

?بچه: ﺩﺭ ﺭﺍ ﺑﺎﺯ ﮐﻦ، ﺷﺐ ﺍﺳﺖ ﻣﺎﺩﺭ… ﻫﺮ ﭼﯽ ﺍﯾﻦ ﺑﭽﻪ ﺩﺍﺩ ﺯﺩ، ﻓﺎﯾﺪﻩ ﻧﮑﺮﺩ، ﭘﯿﺶ ﺭﻓﺘﻢ، ﺩﺭ ﺭﺍ ﺯﺩﻡ، ﻣﺎﺩﺭ ﺩﺭ ﺭﺍ ﺑﺎﺯ ﮐﻨﯿﺪ ﻣﻦ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﻋﻠﻤﺎ ﻫﺴﺘﻢ…
ﻣﺎﺩﺭ ﺩﺭ ﺭﺍ ﺑﺎﺯ ﮐﺮﺩ
ﮔﻔﺘﻢ: ﻣﺎﺩﺭ، ﺍﯾﻦ ﺑﭽﻪ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﯼ ﭼﯽ ﺭﺍﻩ ﻧﻤﯿﺪﯼ؟
ﮔﻔﺖ: ﺁﻗﺎ ﺧﺴﺘﻪﺍﻡ ﮐﺮﺩﻩ! ﺍﺯ ﺑﺲ ﻫﺮ ﺷﺐ ﺩﯾﺮ مےآید ﺧﺎﻧﻪ، ﺑﻪ ﺑﭽﻪ ﮔﻔﺘﻢ : ﻗﻮﻝ ﻣﯿﺪﯼ ﺩﻳﮕﻪ ﺷﺐﻫﺎ ﺩﯾﺮ ﻧﯿﺎﯾﯽ ﺧﺎﻧﻪ؟
ﻟﺒﺎﺳ‍َﺖ ﺭﺍ ﺁﻟﻮﺩﻩ ﻧﮑﻨﯽ؟ ﮔﻔﺖ: بله
ﮔﻔﺘﻢ ﺑﺮﻭ ﺧﺎﻧﻪ، ﺑﭽﻪ ﺭﻓﺖ ﺩﺍﺧﻞ ﺧﺎﻧﻪ.

?ﺻﺒﺢ ﮐﻪ ﺁﻣﺪﻡ ﺩﺭ ﮐﻨﺎﺭ ﻣﯿﺪﺍﻥ ﻣﻨﺘﻈﺮ ﺷﺪﻡ، ﺩﯾﺪﻡ ﺩﺭِ ﺁﻥ ﺧﺎﻧﻪ ﺑﺎﺯ ﺷﺪ، ﺑﭽﻪ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﺁﻣﺪ، ﭼﯿﺰﯼ ﺑﺮﺍﯼ ﻣﺎﺩﺭﺵ ﺁﻭﺭﺩ ﻭ ﺭﻓﺖ ﺑﺎ ﺭﻓﯿﻖﻫﺎﯾﺶ ﺑﺎﺯﻯ!
ﯾﺎﺩﺵ ﺭﻓﺖ ﺩﯾﺸﺐ ﺷﻔﺎﻋﺖ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ!
ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﺗﺎ ﻏﺮﻭﺏ ﺑﺎﺯﯼ ﮐﺮﺩ
ﻏﺮﻭﺏ ﺑﻪ ﺭﻓﯿﻘﺶ ﻣﺤﻤﺪ ﮔﻔﺖ: ﻣﻦ ﺍﻣﺸﺐ ﺑﯿﺎﯾﻢ ﺧﺎﻧﻪﺗﺎﻥ؟ ﺩﻭﺳﺘﺶ ﮔﻔﺖ: ﻧﻪ ﺭﻓﯿﻖ، ﭘﺪﺭﻡ ﺭﺍﻫﺖ ﻧﻤﯿﺪﻩ، ﺧﻮﺩﻡ ﺭﺍ ﻫﻢ ﺑﻪ ﺯﻭﺭ ﺭﺍﻩ ﻣﯿﺪﻩ!
ﺑﻪ ﺁﻥ ﯾﮑﯽ ﮔﻔﺖ: ﺣﺴﯿﻦ ﺍﻣﺸﺐ ﻣﻦ ﺑﯿﺎﯾﻢ ﺧﺎﻧﻪﺗﺎﻥ؟ﮔﻔﺖ: ﻧﻪ! ﻧﮑﻨﻪ ﻣﯿﺨﻮﺍﻫﯽ ﻣﺎﺩﺭﻡ ﻣﻨﻮ ﺑﮑﺸﻪ؟!

? ﻫﯿﭻﮐﺲ ﺑﭽﻪﯼ ﺁﻟﻮﺩﻩ ﺭﺍ ﻧﺒﺮﺩ ﺧﺎﻧﻪﺍﺵ!
ﺑﺎ ﻏﺼﻪ ﻭ ﺗﺮﺱ ﯾﮏ ﻧﮕﺎﻩ ﮐﺮﺩ ﺑﻪ ﺩﺭِ ﺧﺎﻧﻪ ﻣﺎﺩﺭﺵ…ﺭﻓﺖ ﻃﺮﻑ ﺧﺎﻧﻪ… ﭼﯿﮑﺎﺭ ﮐﻨﺪ؟ ﺭﺍﻫﯽ ﺩﯾﮕﺭ ﻧﺪﺍﺭﻩ! ﻫﺮ ﭼﯽ ﺩﺭ ﺯﺩ، ﻣﺎﺩﺭ ﺍﺻﻼً ﭘﺸﺖ ﺩﺭ ﻧﯿﺎﻣﺪ!
ﺍﯾﻦ ﺻﺤﻨﻪ، ﻣﻦ ﺭﺍ ﺁﺗﺶ ﺯﺩ…?

?ﺩﯾﺪﻡ ﻣﺎﺩﺭﺵ ﺭﻓﺘﻪ ﺑﺎﻻ ﭘﺸﺖ ﺑﺎﻡ، ﺍﺯ ﺁﻥ ﺑﺎﻻ ﮔﺮﯾﻪ ﻣﯽﮐﻨﺪ!! ﺑﭽﻪ ﺩﺭ ﭘﺎﯾﯿﻦ ﮔﺮﯾﻪ ﻣﯿﮑﻨﻪ!!
ﻣﺎﺩﺭ ﺑﺮﺍﯼ ﺑﭽﻪ، ﺑﭽﻪ ﺑﺮﺍﯼ ﺧﺎﻧﻪ!!!
ﺑﭽﻪ ﻧﻤﯽﺩﺍﻧﺪ ﻣﺎﺩﺭ ﭼﻘﺪﺭ ﺩﻭﺳﺶ ﺩﺍﺭﻩ!
ﭼﯿﮑﺎﺭﺵ ﻛﻨﻪ؟ ﺑﺎﻷﺧﺮﻩ ﻭﻗﺘﻰ ﺁﺩﻡ ﻧﻤﻴﺸﻪ؟!!
ﺩﯾﺪﻡ، ﺑﭽﻪ ﺭﻭﯼ ﺷﮑﻤﺶ ﺧﻮﺍﺑﯿﺪ، ﺻﻮﺭﺗﺶ ﺭﺍ ﺭﻭﯼ ﺧﺎﮎ ﮔﺬﺍﺷﺘﻪ!
ﺍﻭﺷﺮﻭﻉ ﮐﺮﺩ ﺑﻪ ﻧﺎﻟﻪ ﺯﺩن…!
ﻣﺎﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﺻﺤﻨﻪ ﺭﺍ ﺩﯾﺪ، ﻧﺘﻮﺍﻧﺴﺖ ﺗﺤﻤﻞ ﮐﻨﺪ…
ﺩﻭﯾﺪ ﭘﺎﯾﯿﻦ ﺩﺭ ﺭﺍ ﺑﺎﺯ ﮐﺮﺩ!
ﺑﭽﻪ ﺭﺍ ﺑﻐﻞ ﮐﺮﺩ…
ﺍﯾﻦ ﺧﺎﮎﻫﺎ ﻭﮔِﻞﻫﺎ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺻﻮﺭﺗﺶ ﭘﺎﮎ ﮐﺮﺩ…
ﺑﭽﻪ ﮐﻪ ﮐﻤﯽ ﺁﺭﺍﻡ ﺷﺪ،
ﮔﻔﺖ: ﻣﺎﺩﺭ؟ ﮔﻔﺖ: ﺟﺎﻧﻢ…
ﮔﻔﺖ: ﻣﺎﺩﺭ، ﻣﻦ ﺍﻣﺸﺐ ﭼﯿﺰﯼ ﺭﺍ ﻓﻬﻤﯿﺪﻡ ﮐﻪ ﺗﺎ ﺣﺎﻻ ﻧﻤﯽﻓﻬﻤﯿﺪﻡ…
ﮔﻔﺖ: ﻣﺎﺩﺭ، ﭼﯽ ﺭﺍ ﻓﻬﻤﯿﺪﯼ؟!
ﮔﻔﺖ:ﻣﺎﺩﺭ ﺟﺎﻥ، ﻫﺮ ﻭﻗﺖ ﺩﯾﺮ ﺁﻣﺪﻡ ﺧﺎﻧﻪ، ﻏﺬﺍ ﻧﺪﻩ، ﺷﻼﻗﻢ ﺑﺰﻥ، ﺍﺯ ﻏﺬﺍ ﻣﺤﺮﻭﻣﻢ ﮐﻦ، ﺍﻣﺎ ﻣﺎﺩﺭ، ﺩﯾﮕﻪ ﺩﺭ ﺭﺍ ﺑﺮﻭﯾﻢ ﻧﺒﻨﺪ…!

?ﺍﻣﺸﺐ ﻓﻬﻤﯿﺪﻡ ﺟﺰ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﺧﺎﻧﻪ؛ ﺧﺎﻧﻪﺍﯼ ﻧﺪﺍﺭﻡ!

✨?خدایا، ﺩﺭِ ﺧﺎﻧﻪ ﯼ ﻟﻄﻒ ﻭ ﻣﺤﺒﺘﺖ ﺭﺍ ﺑﺮ ﺭﻭﯼ ﻣﺎﻧﺒﻧﺪ! ﺑﺨﺸﯿﺪﻩ ﺷﺪﯾﻢ، ﭘﺎﮎ ﺷﺪﯾﻢ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﺻﺒﺢ ﺭﻓﺘﯿﻢ ﺑﻪ ﺧﺎﮐﯽ ﺑﺎﺯﯼ ﻭﮐﺜﺎﻓﺖ ﮐﺎﺭﯼ!

”ﺍﻟﻬﯽ ﻓﻬﻢ ﺍﯾﻦ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻣﺎ ﻋﻄﺎ ﮐﻦ…
ﮐﻪ ﺟﺰ ﺩﺭِ ﺧﺎﻧﻪ ﺗﻮ ﺧﺎﻧﻪﺍﯼ ﻧﺪﺍﺭﯾﻢ…
ﺍﻟﻬﯽ ﻣﺎ ﺭﺍ ﺟﺰ ﺑﻪ ﺧﻮﺩﺕ ﻣﺤﺘﺎﺝ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﻧﮑﻦ!
ﻧﮕﺬﺍﺭ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﻣﺮﮒ ﺍﻳﻦ ﺭﺍ ﺑﻔﻬﻤﻴﻢ!
ﺍﻟﻬﻲ ﺩﺭِ ﺭﺣﻤﺘﺖ ﺑﻪ ﺭﻭﻳﻤﺎﻥ ﻣﺒﻨﺪ.“
____

 نظر دهید »

به همدیگر عشق بورزیم

13 تیر 1396 توسط پژوهش حوزه علمیه الزهراء (س) ارومیه

#به_همدیگر_عشق_بورزیم ❤️

با یکی از دوستانم سوار تاکسی شدیم،
هنگام پیاده شدن دوستم به راننده تاکسی گفت:

ممنون آقا، واقعا که رانندگی شما عالی است.??

راننده با تعجب گفت: جدی میگویید یا اینکه داری مرا دست می اندازی؟!??

دوستم گفت: نه جدی گفتم. خونسردی شما در رانندگی در چنین خیابان های شلوعی قابل تحسین است.
شما بسیار خوب رانندگی نموده و قوانین را رعایت میکنید.?

راننده لبخند رضایت بخشی زد و دور شد.☺️

از دوستم پرسیدم : موضوع چی بود؟!?

گفت سعی دارم ” عشق ” را به مردم شهر هدیه کنم!❤️

با صحبت های من آن راننده تاکسی روز خوشی را پیش رو خواهد داشت.

رفتار او با مسافرانش خوب تر از قبل خواهد بود،? مسافران نیز از رفتار خوب راننده انرژی میگیرند و رفتارشان با زیر دستان، فروشندگان، همکاران و اعضای خانواده خوب خواهد بود✅


به همین ترتیب خوش نیتی و خوش خلقی میان حداقل هزارنفر پخش خواهد شد.

من هر روز با افراد زیادی روبرو میشم.

اگر بتوانم فقط 3 نفر را خوشحال کنم، بر رفتار 3 هزار نفر تاثیر گذاشته ام.☺️☺️

گفتن آن جملات به راننده تاکسی هیچ زحمتی نداشت.

اگر با راننده دیگری برخورد کنم او را نیز خوشحال خواهم کرد.

خوشحال کردن مردم یک شهر کار ساده ای نیست اما اگر بتوانیم چند نفر را خوشحال کنیم کار بزرگی انجام داده ایم?
روح زندگي ما همين عشق است.?️❤️
حال آنكه برخي از ما با يك ادبيات ناپسند در پي فرصتي هستیم كه همديگر را تحقیر كنيم؛?


واااي چقدرر چاق شدي!

موهاي سفيدتم كه كم كم در اومد?

اينهمه كار ميكني براي اينقدرر در آمد؟?


تو واقعاً فكر ميكني در اين امتحان قبول ميشي؟?
و…….

اين جملات و امثال آنها كاملاً مخرب نيروي عشق هستند و عشق را از رابطه ها گريزان مي كنند..


اگر بتوانيم زيبايي را در نگاه خودمان جاي دهيم ?

اصولاً عشق است كه از وجود ما ساطع ميشود.❤️?


بياييم جريان عشق را در زندگي خود و عزیزانمون جاری کنیم

 نظر دهید »

پسر گفت من صاحب دارم

13 تیر 1396 توسط پژوهش حوزه علمیه الزهراء (س) ارومیه

دختره تو دانشگاه جلوی یه پسر رو گرفت وگفت: خیلی مغروری ازت خوشم میاد هرچی بهت آمار دادم نگاه نکردی ولی چون خیلی ازت خوشم میاد من اومدم جلو خوددم ازت شمارتو بگیرم باهم دوست شیم,پسرگفت شرمنده نمیتوانم من صاحب دارم,دختره که از حسودی داشت میترکید گفت:خوشبحالش که با آدم باوفایی مثل تو دوسته,
پسره گفت:نه خوشبحال من که یه همچین صاحبی دارم ,
دخترگفت اووووه چه رومانتیک این خوشگل خوشبخت کیه که این جوری دلتو برده؟
عکسشو داری ببینمش؟
پسرگفت عکسشو ندارم خودم هم ندیدمش اما میدونم خوشگل ترین آدم دنیاست,
دختره شروع کرد به خندیدن مسخره کردن می گفت ندیده عاشقش شدی ؟

نکنه اسمشم نمیدونی ؟
پسر سرشو بالا گرفت گفت آره ندیده عاشقش شدم اما اسمشو میدونم
اسمش مهدی فاطمه است
دوست مهدی با نامحرم دوست نمیشه…

هیچ داری از دل مهدی خبر؟
گریه های هر شبش را تا سحر؟
او که ارباب تمام عالم است،
من بمیرم،
سر به زانوی غم است،

شیعیان!
مهدی غریب و بی کس است،
جان مولا معصیت دیگر بس است،
شیعیان!
بس نیست
غربت وتنهایی مولایمان؟
ما عبید و عبد دنیا گشته ایم،
غافل از مهدی زهرا گشته ا یم.
•
•
•
•
•
•
تعجیل در فرج آقا صلوات

 1 نظر

غریب طوس

12 تیر 1396 توسط پژوهش حوزه علمیه الزهراء (س) ارومیه


✳️ خاطره چطور آشنایی با شهید
بنام

?غریب طوس?

?بسم رب الشهدا…
راستش من تو یه خونواده مذهبی بزرگ شدم و بابام واقعا شهدا رو خیلی دوست داشت و همیشه عکساشون توی خونه و ماشین و گوشیش بود ومن از این علاقه زیادی بابام زده شدمو از همه شهدا متنفر شدم☹️?

سالها و سالها با همین روال گذشت تا اینکه کلاس نهم که بودم یکم وضعم تغییر کردو بیشتر به خدا نزدیکتر و عاشق چادرم شدم به شدت و یکم دلم با شهدا نرم تر شده بود…

شلمچه هم وقتی کلاس پنجم بودم فقط موقعی که می خواستیم بریم کربلا دیده بودمش و برام مبهم بود اصلا اون حسایی که الان دوستان میرن و ازش تعریف می کنن اصلا نداشتم خو بچه بودم دیگه??

خلاصه عکس یه عکسه بود که شهید احمد مشلب و با پسرای امروز مقایسه کرده بود وقتی زیرش رو خوندم دیدم نوشته شهید شده واقعا??اینجوری شدم و خیلی پیگیرش بودم که اسمشو بدونم همین روال گذشت تا یک سال …

همین امسال تصمیم گرفتم دوست شهید انتخاب کنم و دیدن که میگن باید لبخندش به دلت بشینه، ولی من به خاطر دوستم که دوستش شهید ابراهیم هادی بود منم ابراهیم هادی رو انتخاب کردمو زندگی نامشون رو خوندم و واقعا الان به جرعت می تونم بگم که #خیلی مردی شهید هادی خیلی…

ولی بازم بعد از یه مدت حالت سردی داشتم باهاشون یعنی انگار که ایشون منو برنگزیده بودند ، همینطور سردرگم بودم که توی یکی از کانالا تبلیغ کانال شهید مشلب رو با عکس شهید دیدم ?اصلا باورم نمی شد ک بالاخره پیداش کردم

وقتی اومدم تو کانال و عکساشون و دیدم قشنگ اشک می ریختم که بالاخره پیدات کردم اصلا اون لبخندش بدجور به دلم می نشست تا اینکه رفتم مدرسه و گوشیمم برده بودن و دوستام عکسشون رو توی بک گراند گوشیم دیدن و ازم سوال کردن ، اولش واسشون عجیب و تازه بود ولی بار دوم که گوشیم رو بردم همش مسخرم می کردند☹️

ولی من اعتنایی نکردم و عشق و علاقم به شهیدم بیشتر شد، دیگه اون حس بدو ب شهدا نداشتم حالا دیگه خودمم دوست داشتم شهید بشم?❣️

من داداش ندارم و توی دنیا تنها چیزی که حسرتشو خیلی می خوردم داشتن داداش بزرگتر از خودم بود ولی الان بهترین و بامرام ترین داداش دنیا رو دارم??

کلام آخر….
❌✖️ما فکر می کنیم ک شهدا مردن ولی همین دست ها و کمک های شهداست ک نجات دهنده ی زندگی ماست…

➕داداشی هیچ وقت اون کاریو که بهت متوسل شدمو توهم مردونه کمکم کردی و فراموش نمی کنم…

➕کمکم کن که بتونم لیاقت شهید شدنو پیدا کنم و مثل تو سرباز امام زمان باشم…

شهدا همیشه زنده اند
شهید احمد محمد مشلب

 نظر دهید »

غمرات مرگ برای ظالمان

11 تیر 1396 توسط پژوهش حوزه علمیه الزهراء (س) ارومیه

? غمرات مرگ برای ظالمان ?

در آیه 93 سوره انعام می خوانیم:
«ولو تری اذ الظالمون فی غمرات الموت و الملائکه باسطوا ایدیهم اخرجو انفسکم الیوم تجزون عذاب الهون بما کنتم تقولون علی اللَّه غیر الحق…»
و اگر بینی هنگامی که (این) ظالمان در شداید مرگ فر فرو رفته اند و فرشتگان دستها را گشوده، به آنان می گویند جان خود را خارج سازید، امروز مجازات خوارکننده ای در برابر دروغ های که به خدا بستید و در برابر آیات او تکبر ورزیدید خواهید داشت.
به طور کلی از آیات و روایات اسلامی، چنین بر می آید که: مرگ برای مومنان، انتقال از زندان به باغ، و از زحمت و سختی به استراحت و آسایش است، و برای کافران و غیر مومنان، انتقال از باغ به زندان، و از آسایش به سوی سختی ها و ناگواری ها است.

? شخصی از امام سجاد (علیه السلام) پرسید: مرگ چیست؟
امام سجاد (علیه السلام) فرمود:
«للمومن کنزع ثیات و سخه قمله، و فک قیود و اغلال ثقیله والا ستبدال بافخر الثیاب، و اطیبها روائح، و اوطی، المرکب و انس المنازل»
برای مومن، کندن لباس چرکین و پر حشرات است، و گشودن بندها و زنجیرهای سنگین، و تبدیل آن، به فاخرترین لباسها و خوشبوترین عطرها، و راهوارترین مرکب ها، و مناسب ترین منزلها است.
«و للکافر کخلع ثیاب فاخره، و النقیل عن منازل انیسه و الا ستبدال با وسخ الثیاب و اخشنها تو اوحش المنازل و اعظم العذاب»
و برای کافر مانند کندن لباسی است فاخر، و انتقال از منزلهای مورد علاقه، و تبدیل آن به چرک ترین و خشنترین لباسها وحشتناکترین منزلها و بزرگترین عذاب

?بحارالانوار، ج6، ص155

? استاد محسن قرائتی

 نظر دهید »
  • 1
  • ...
  • 39
  • 40
  • 41
  • ...
  • 42
  • ...
  • 43
  • 44
  • 45
  • ...
  • 46
  • ...
  • 47
  • 48
  • 49
  • ...
  • 108
تیر 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
  1 2 3 4 5 6
7 8 9 10 11 12 13
14 15 16 17 18 19 20
21 22 23 24 25 26 27
28 29 30 31      

معاونت پژوهش حوزه علمیه الزهراء سلام الله علیها ارومیه

  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

جستجو

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع
  • شهدا
  • آموزش پژوهش
    • انواع تحقيق
    • مراحل تحقيق
    • طرحنامه تحقيق
    • تحقيق در مورد سخن چيني
    • تحقيقي در غيبت
    • مقاله نويسي
    • انواع مقالات علمي
    • اخبار پژوهشي
    • [جلسه شورای پژوهش
    • آموزش فناوری وتکنولوژی
  • دانلود کتاب و نرم افزار
    • با خاندان وحي
  • تحقيقات پاياني
    • چكيده تحقیقات
    • موضوعات جديد
  • مناسبتها
    • هفته كتاب وكتاب خواني
    • اربعين حسيني
    • هفته پژوهش
  • دلنوشته هاي طلاب
    • زينب سلام الله عليها وياد دوران
    • زندگي مهدوي
  • خلوت با خدا
    • تلنگر
    • گام ها ي شيطان
  • پژوهشگر مطلوب
  • ولادت امام موسي كاظم (ع)
  • مونس یار
  • تربیت واخلاق
    • عمومی
  • در محضر عارفان
  • در محضر عارفان
  • #آیینه خدا
  • معرفی کتاب
  • سی روززسی ایه

آمارگیر وبلاگ

کاربران آنلاین

  • مدیر النفیسه
  • رهگذر
  • الهی وربی من لی غیرک

بهترین وبلاگ ها

  • نورفشان
  • فرهنگی
  • صاحل الامر
  • ندا فلاحت پور
  • مصباح
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس