توبه فر مایان خود توبه کمتر می کنند
توبه فرمایان چرا خود توبه کمتر می کنند؟
روزی به اتفاق یکی از دوستانم که دانشجوی رشته زبان وادبیات فارسی بود درکلاس درس فنون بلاغت وزیبا شناسی سخن یکی از استادان مجرب دانشگاه حاضر شدم.
کلاس سراسر جمعیت بود.کلام وگیرای استاد به سینه های سرد اما مشتاق حاضران حرارت می بخشید استاد هر نکته را که می گفت شاهد مثالی از گنجینه متون کهن فارسی می آورد،تا این که ذیل یکی از مباحث معانی مثالی از خواجه حافظ شیرازی آورد که:
مشکلی دارم زدانشمندان مجلس باز پرس
توبه فرمایان چرا خود توبه کمتر می کنند
تا استاد این بیت را خواند یکی از دانشجویان گویی که بارها بارها این سوال در ذهنش تکرار شده باشد فرصت را برای یافتن پاسخ مغتنم دانسته وبی درنگ پرسید :استاد ،واقعا چرا ؟استاد روبه دانشجو کرد وبا تعجب جواب داد :چی ؟ چرا منظورتان چیست ؟دانشجو گفت:چرا توبه فرمایان خود توبه کمتر می کنند؟مثلا همین آخوند ها که بالای منبر می روندومردم رابه تقوا وپارسایی دعوت می کنند ،چرا خود توبه کمتر می کنند ؟اول خودشان رادرست کنند ،بعد….
صدای همهمه وخنده در کلاس پیچید واستاد در حالی که با جدیت قدم می زد واز به هم ریختن نظم کلاسش چندان راضی نبود روبه دانشجو کرد وگفت :من اگر نیک واگر بد توبرو خود را باش
که گناه دگران برتو نخواهند نوشت
استاد درس را باجدیت ادامه داد وکلاس دوباره آرام شد،من کمی خود م را جمع جور کردم . البته دانشجویان نمی دانستند که طلبه هستم وبه طور آزاد در کلاس حضور پیدا کرده ام .بسیار ناراحت شده بودم ،دیگر نمی فهمیدم استاد چه می گوید گاه م ی دیدم که استاد پای تخته می رود وچیز هایی می نویسد ومی گویدولی من ذهنم در جستجوی یافتن پاسخی برای سوال آن دانشجومی کردم تا شاید جوابی بیابم.
چرا این جماعت فکر می کنند توبه فرمابان کمتر توبه می کنند؟چرا فکر می کنند کسانی که به توبه دعوت می کنند انسان های عاصی وگنهکارند وبه قول معروف عالم بی عملند وزنبور بی عسل وخانه بی درند وکبوتر بی پر .براستی اشکال کار کجاست؟
به هر ترتیب استاد پس از پایان ساعت درس کلاس راترک کرد.دقایقی بعد همان دانشجودوباره بحث را آغاز کرد ومی گفت چرا ما با اعمال ورفتار دیگران کاری نداشته باشیم وبه خود توجه کنیم ولی دیگران دائما برای اعمال ورفتار وکردار ما برنامه بریزند و…اگر آنان مصلحان جامعه اند پس اول باید خود را اصلاح کنند .اصلا مگر نه اینست که همه ما اعضایی از پیکر جامعه مان هستیم .
گوشه ای از درددل همکلاسی ام باز شد که روحانی عالمی را می شناسد که در یکی ازمناطق مرکز ی شهر تهران امام جماعت مسجدی نسبتا معرف است.
بافت جمعیتی این منطقه به گونه ای است که اکثر مردم از اقشار کم در آمدند وخانواده های با آبرویی که خیلی تلاش کنند وهنر مند باشند خرج ودخلشان یکی شود .این آقایی که از ظاهر امر وشواهد بر می آید از نوع لباس پوشیدنشان ساعت مچی فلان قیمتشان گوشی مبایلشان وماشین چندین میلیونیشان پیداست که الحمدلله مشکلات مالی ندارند ان شاءمحل کسبشان هم حلال بوده است .ولی همین حاج آقا وقتی بالای منبر می رود دائما مردم را به ذهد وپارسایی وقناعت دعوت می کند…
پس از اینکه گوشه ای از سفره دل پردردش رابرایمان باز کرد به او گفتم :دوست عزیز .صد البته روحانیت در مقابل جامعه مسئول است ومردم نیز باید انتقاد کنند اماحواسمان راجمع کنیم که وقتی انتقاد می کنیم همهرابا یک چشم نبینیم ویک طرفه به قاضی نرویم این خلاف منطق است که اگر یک یا دونفر را در اطرافمان در کسوت روحانیون دیدیم که آنگونه انتظار می رود عمل نمی کنند آن را با همه روحانیت تعمیم دهیم اگر از پزشکی خطایی سر بزند حق نداریم تمام پزشکان را زیر سوال بریم پس به هوش باشیم که در لباس انتقاد در پوستین دیگران نیافتیم .
البته هر توبه فرمایی لزوما نباید روحانی باشد که خداوند نیز خطاب به ما انسان ها می فرماید:(لم تقولون مالا تفعلون)اگر مادری به فرزندش می گوید دروغ نگو وخود دروغ می گوید سخنش اثری بر فرزند نخواهد داشت که رطب خورده منع رطب بکند ؟وشما که اهل ادب هستید حتما بهتر از من می دانیدکه تاکید حافظ نیز گذشته از انتقاد بیشتر به این نکته تربیتی است.
البته باید به این مهم توجه داشت که هر جا که گل است ،خار است وبه قول سعدی گنج ومار وگل وخار وغم وشادی بهمند.ولی استاد هم چندان بی راه نگفته که شما از سخن اوناراحت شدی که
من اگر نیکم وگر بد توبروراحت باش
که گناه دگران برتونخواهند نوشت
به هر حال پس از گفتگویی نه چندان طولانی ،دوست ما از مناظره دست برداشت وطریق مدارا گرفت .با اوخداحافظی کردم واز کلاس خارج شدم .در در راه پیوسته به این می اندیشیدم که انتظار مردم از این قشر که به نوعی نخبگان دینی واخلاقی جامعه اندخیلی بالاست حتی لغزش های کوچک شان نیز در جامعه بزرگ جلوه می کندبسیاری از اموری که برای دیگران مباح است استفاده اش برای یک طلبه وروحانی خوب نیست وچه زیبا گفته اند که:"حسنات الابرار سیئات المقربین “
خدا نکند روزی بیاید که رفتار وگفتار ما روحانیون وطلاب با اصول اخلاق وعرفیات اسلام منطبق نباشد.ومردم به علت ندانم کاری های ما از دین خداروی گردان شوند. پس اگر مرد راه عشقیم وقدم در این راه نهاده ایم ونام روحانی بر ما گذارده اند باید روحمان را پرورش دهیم نه علایق نفسانی مان را.
عشق دعوی می کنی ،بار بلا بر دوش نه
نقد خود بر سنگ زن ،بنگر عیار خویش