از عمد
از عمد
آواره عشق تو شدم در وطن از عمد
ماندم به هوا خواهی تو در قرن از عمد
دایم گره پشت گره در کار من افتاد
بند است به دامان تو دستان من از عمد
من کشته آن برق ضریحم که نداری
کارم شده بر پنجره اش زل زدن از عمد
تو شاه کریمی وگدای تو منم من
خالیست ببین سفره ما اکثرا از عمد
من کشته آن برق ضریحم که نداری
کارم شده بر پنجره اش زل زدن از عمد
توصیف جمال تو کسی کرد برایم
مستانه دریدم پیراهن بخدا از عمد
یک شب وسط شور حسین آخر هیءت
شیرین سخنی کردم وگفتم حسن از عمد
محسن صرامی