مناسبتها،شهادت امام هادی(ع)
پنج درس آموزنده از امام هادی(ع)
۱ یکى از اصحاب حضرت ابوالحسن ، امام هادى صلوات اللّه علیه به نام اسحاق بن ابراهیم حکایت
کند:
روزى به محضر مبارک آن حضرت شرفیاب شدم ، شخصى را دیدم که در مجلس حضرت اظهار
داشت : مدّتى است که مبتلا به سردرد شدیدى گشته ام .
امام علیه السلام فرمود: ظرفى را با مقدارى آب بردار و این آیه شریفه قرآن را بر آن بخوان :
أ وَلَمْ یَرَ الَّذینَ کَفَرُوا انَّ السَّمواتِ وَ الاْ رْضَ کانَتا رَتْقاً فَفَتّقْنا هُما وَ جَعَلْنا مِنَ الْماءِ کُلَّ شَیٍ حَیُّ أ
فَلا یُؤْمِنُونَ.(1)
و سپس آن را بیاشام ، که انشاءاللّه سردرد برطرف خواهد شد.(2)
حضور داشتند، چنین فرمود: اسم اعظم خداوند متعال ، داراى هفتاد و سه حرف مى باشد که
آصف بن برخیا - وصىّ حضرت سلیمان علیه السلام - یک حرف از مجموع آن ها را مى دانست و
زمین برایش کوچک شد، به طورى که توانست در کمتر از یک لحظه عرش بلقیس را نزد حضرت
سلیمان علیه السلام آورد.
ولیکن نزد ما اهل بیت رسالت هفتاد و دو حرف موجود است و یک حرف آن نزد خداوند متعال
محفوظ مى باشد.(3)
۳ هنگامى که خداوند متعال نوزادى به حضرت ابوالحسن ، امام هادى علیه السلام عطا نمود، عدّه
اى از اصحاب ، خدمت حضرت آمدند تا تهنیت و تبریک گویند.
وقتى بر حضرت وارد شدند، او را شادمان و مسرور نیافتند؛ علّت را جویا شدند؟
امام علیه السلام فرمود: به نوزاد امیدى ندارم ، چون که او عدّه بسیارى را گمراه مى گرداند.
پس پیش گوئى حضرت و علّت ناراحتى آن بزرگوار تحقّق یافت و این نوزاد همان جعفر کذّاب شد.
(4)
۴ ابوهاشم جعفرى حکایت کند:
روزى در محضر شریف امام هادى علیه السلام شرفیاب شدم ، کودکى وارد شد و شاخه گلى را
تقدیم آن حضرت کرد.
امام علیه السلام آن شاخه گل را گرفت و بوئید و بر چشم خود نهاد و بوسید؛ و سپس آن را به
من اهداء نمود و اظهار داشت :
هر که شاخه گلى را ببوید و بر چشم خویش بگذارد و ببوسد و سپس صلوات بر محمّد و آلش
فرستد، خداوند متعال حسنات بى شمارى را در نامه اعمالش ثبت مى نماید؛ و نیز بسیارى از
خطاها و لغزش هایش را مورد عفو قرار مى دهد.(5)
۵ یکى از اهالى کوفه در شهر سامراء خدمت حضرت ابوالحسن ، امام علىّ هادى علیه السلام
شرفیاب شد و اظهار داشت :
یاابن رسول اللّه ! من از دوستان و علاقه مندان به شما و اجدادتان مى باشم ، و داراى قرض
سنگینى هستم و چون توان پرداخت آن را ندارم به قصد شما آمده ام .
امام هادى علیه السلام فرمود: همین جا بِایست تا چاره اى بیندیشم .
پس از گذشت لحظاتى ، مقدار سى هزار دینار از طرف متوکّل - خلیفه عبّاسى - براى حضرت
آوردند.
حضرت سلام اللّه علیه آن پول ها را از ماءمور متوکّل گرفت و بى درنگ و بدون آن که محاسبه
نماید، تمامى آن سى هزار دینار را تحویل آن شخص کوفى داد.
پس آن مرد کوفى مقدار ده هزار دینار از آن ها را برداشت و اظهار نمود: یاابن رسول اللّه ! من بیش
از ده هزار دینار نیاز ندارم ، چون به همان مقدار بدهکار هستم و براى من همین مقدار کافى
است .
ولى امام علیه السلام از پس گرفتن آن بیست هزار دینار خوددارى و امتناع نمود.
لذا آن مرد کوفى تمامى آن هدیه را گرفت و گفت : خداوند بهتر مى داند که چه کسانى را امام و
حجّت خود بر انسان ها قرار بدهد، و سپس عازم شهر کوفه شد.(6)
_______________________________________________
1- سوره انبیاء: آیه ۳۰.
2- بحارالا نوار: ج ۹۲، ص ۵۱، ح ۷.
3- بحارالا نوار: ج ۲۷، ص ۲۶، ح ۳.
4- عیون المعجزات : ص ۱۳۵.
5- کافى : ج ۶، ص ۵۲۵، ح ۵، حلیه الا برار: ج ۵، ص ۳۷، ح ۳.
6- ینابیع المودّه : ج ۳، ص ۱۲۸