پاکت
16 دی 1394 توسط پژوهش حوزه علمیه الزهراء (س) ارومیه
دفعه سوم بود که دعوتش می کردند وپاکت نمی دادند ،آن هم درست زمانی که اجاره خانه اش دوماه عقب افتاده بود .با این حال قبول کرد ،چون مجلس با صفایی بود واحساس می کرد مردم تشنه اند .
مجلس که تمام شد راه افتاد به سمت خانه .وارد کوچه که شد ،از دور صاحب خانه اش رادید که دارد باکسی صحبت می کند .تا آمد برسد ،آن شخص خداحافظی کردورفت .وقتی به در خانه رسید ،صاحب خانه با لبخند سلام وعلیک گرمی کرد ودر حالی که پاکتی راتوی جیب کتش می گذشت گفت :"حاج آقا حالاعجله ای نبود”